انگار در دلم حرفی دیگر باقی نمانده تا برایت بگویم
تنها یک جمله!
هنوزم دوستت دارم
امروز یه کار ضرورى دارم و اون دوست داشتن توئه …
دیروز هم همینطور بود
فردا هم همینطوره !
دوست داشتن ؛ زبان ٬ زمان ٬ راه ٬ دلیل ٬ نشانه نمی خواهد
دوست داشتن دل می خواهد
و یک “من” می خواهد و یک “تو”
بانو !
آن پیرهن قرمز پولک دارت را بپوش و مثل یک ماهی به آغوش من بیا …
من هنوز دریا دریا تو را دوست دارم …
درسرايي كه نامش زندگي است باهمه بيگانگي ها مي روم
درسكوت سردغمگين زمان بي هدف بي يار وتنها مي روم
مي روم تا در دشته ي بزرگ در سرايي كه نامش زندگي
است
بازيابم آنچه را گم كرده ام خواهم زخدايم كه به
دلخواه بميرم يعني كه تورا ببينم وآنگاه بميرم .
اگه يك زندگي با عشق آغازمي شود چرا باخيانت پايان مي پذيرد چرا رنگها زير نگا ههاي ميرند چرا افتاب پيش ازطلوع به
مي نشيند خاطراتم را روي شنهاي ساحل نوشتم امواج آن را برداشت وبرد وپس از لحظه اي طوفان شد ودريا گفت .چرا
غمگين بود نامه اي كه خواندم منم اسير سرنوشت آن دل حسرت كيش ان طلوع بي غروب آن درياي بي ساحل
آري من من كه تنهاي تنها هستم .